فشارها برای انتشار یا نابودی و اخیراً برای رؤیت پذیری یا ناپدیدی، فرهنگ خواندن و تفکر انتقادی را که از لحاظ تاریخی در قلمرو نقد کتاب بوده، به حاشیه رانده است. امروزه نقد کتاب صریحاً توسط نظام بوروکراتیک دانشگاهی بهعنوان امری بیاهمیت تلقی شده و به دلایلی نظیر آسان بودن نگارش و به تبع آسانی نشر، خلاصه صرف بودن، اظهارات ستایش گونه و غیرانتقادی، حقه های بازاریابی و استناددهی پایین، طرد شده و در میان وظایف علمی دانشگاهی، کم اهمیت ترین تلقی می شود. تحلیل دیالکتیکی تاریخی نشان میدهد که تحقیر نقد کتاب بهطور ضمنی در ارتباط با ویژگیهای غیرانتقادی آن است. تناقضی در وضع موجود هست، این که دانشگاهیان انتظار خدمتگزاری دارند؛ اما از خدمت دهی دلسرد شده و این منجر به خودخواهی آنان می شود. از این رو نوشتن نقد کتاب، نه تنها بهدلیل کاربردهای بسیارِ علمی و اجتماعی، بلکه به دلایل سیاسی و اخلاقی نیز بسیار مفید است.
نویسنده ضمن بیان جایگاه فعلی نقد کتاب و دلایل عدم توجه به آن، به سیر تاریخ طولانی نقد از دهه 1650 پرداختهاست. وی با استفاده از روش ماتریالیسم تاریخی و متد دیالکتیک مارکسیستی به برجسته سازی نقش و مسئولیت نقد کتاب در برابر منتقد، نویسندۀ کتاب، جامعه علمی و عامه مردم می پردازد. در ادامه نویسنده شیوه های مختلف نقد کتاب را بررسی کرده است. در نهایت نگارنده ضمن بیان مزایای متعدد نقد کتاب، نتیجه می گیرد که نقد کتاب می تواند در کسب ایده و گردآوری مجدد ایدهها، ارتقاء مهارت های پژوهشی و نگارشی، توسعه مهارت های ارزیابی و شناخته شدن فرد در رشته، یاری جامعه علمی جهت درک اهمیت کتاب های جدید و شناخت روش های نوین ارائه شده در کتابهای جدید، مجاب کردن کمیته های ارتقاء، برای ارتقای سطح پژوهشگران و در نهایت در جهت برحذر داشتن یا جلب توجه عموم مردم به کتابهای جدید کمک کننده باشد]مترجم[.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |