کتاب در تاریخ اندیشۀ بشر کارنامهای درخشان و جایگاهی یگانه دارد. جایگاه کتاب آنچنان اساسی و استوار است که بیتردید میتوان آن را یکی از مهمترین نمادهای آگاهی، خردورزی و دانشوری در تاریخ تمدن جهان دانست. اما ظهور رسانههای رقیب در دنیای معاصر شک و تردیدی جدی دربارۀ سرنوشت کتاب در دل بسیاری از اهالی فرهنگ ایجاد کردهاست. درنتیجه طی چند دهۀ گذشته، «آیندۀ کتاب» مبنای بحثهای گوناگون بودهاست. گروهی - که به کتاب نخواندن خود میبالند! - بر این باورند که سیل رسانههای جدید سرانجام کتاب را با خود خواهدبرد. در مقابل، گروهی از دوستداران و شیفتگان کتاب اطمینان دارند که کتاب در چنان قلۀ رفیعی ایستاده که هیچ یک از این سیلابها به آنجا نخواهد رسید. بنابراین، کتاب نخواهدمُرد و برای همیشه در کنار ما خواهدماند. اما معمولاً ابهامی در این مباحث وجوددارد که منجربه آشفتگی و لغزش استدلالی میشود. این ابهام ناشی از نادیدهگرفتن تعریف مفهوم «کتاب» و سهم «خواندن» در سرنوشت آن است. مشخص نیست که مراد ما از کتاب دقیقاً چیست و مهمترین کارکردهای آن را در چه میدانیم. آیا منظور از کتاب شکل فیزیکی آن است یا فارغ از جنس کتاب، آن را به مثابه رسانهای بیبدیل برای تولید و انتشار اندیشه تلقی میکنیم؟ تا زمانیکه این دو موضوع مشخص نشود، نمیتوان در این بحث به نتیجهای روشن رسید. اگر کتاب ابزاری برای خواندن است که تجربۀ چند دهۀ گذشته نشان میدهد که با فراگیری رسانههای رقیب نه تنها از ضرورت و اهمیت خواندن کاسته نشده که برعکس پیوسته بر آن افزوده شدهاست. بنابراین، چگونه میتوان تصور کرد که انسانی که هر روز بیشتر از گذشته به خواندن نیازمند است، از کتاب که بزرگترین نماد خواندن در تاریخ است بینیاز خواهدشد؟ بله ممکن است کتاب در قالبهای تازه عرضه شود، اما حیاتش استمرار دارد؛ که در این یادداشت به بخشی از شواهد موجود در این زمینه با تکیه بر سهم خواندن در سرنوشت کتاب میپردازم.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |